آیتالله علامه جعفری
از نقطه نظر تجزیه و تحلیلهای فلسفی باید به چند نکته توجه داشت:
1-اکثر مردم و حتی بسیاری از هنرمندان، اثر هنری را از این دیدگاه مورد مطالعه قرار می دهند که فقط بتواند انسان ها را تحت تأثیر قرار دهد و حس زیباجویی آن ها را اشباع کند. بسیاری افراد از مشاهده یک اثر هنری فقط انتظار دارند تا در درون آنها موجهایی ایجاد شود. در حالی که شورش درون تماشاگران یک اثر هنری، باید مقدمهای برای دگرگونی تکاملی شخصیت آنها باشد. هنرمند واقعی نباید عاشق و شیفته حیرانی مردم باشد و با اثر هنری خود بخواهد در درون تماشاگران شورش و غوغا به پا کند.
2-در اثر هنری، روح یک هنرمند با ارواح انسانهای دیگر تلاقی پیدا میکند، زیرا یک اثر هنری فقط برای انسانها ارزش دارد و هیچ حیوانی نیست که از یک اثر هنری لذت ببرد و یا از آن بهره برداری صحیح بکند. از همین جاست که میگوییم: یک اثر هنری باید هم برای روح هنرمند مفید باشد و هم برای ارواح تماشاگران.
اگر هنرمندی از این زاویه به اثر هنری خود بنگرد که اثر وی در رشد و یا سقوط انسانهای دیگر مؤثر خواهد بود، همه استعدادهای مغزی و روانی خود را به کار میگیرد تا به خلق اثری بپردازد که در رشد و تکامل انسانها مؤثر واقع میشود. هر چند هنرمند در تلاش ذهنی خود، با تجرید و تجسیم واقعیات عینی و مفاهیم ذهنی، به خلق یک اثر هنری میپردازد، اما متأسفانه بسیاری از هنرمندان فقط به خود اثر هنری توجه دارند و تمام نیروهای خود را صرف ایجاد یک اثر هنری میکنند، نه صرف اصلاح و تنظیم و به فعلیت رسانیدن نیروها و استعدادهای مغزی و روانی که عامل پیدایش یک اثر هنری باشد.
اگر استعدادهای درونی افراد کشف شود و در مسیر صحیح به کار گرفته شود و احساسات آدمی تهذیب شود، قطعآ آثار هنری با ارزشتری خلق خواهد شد. هنرمندی که در مسیر کمال قرار گرفته، استعدادهای وی فعلیت صحیح پیدا کرده و احساساتش تصعید شده است، قطعآ اثری را خلق خواهد کرد که موجبات رشد و کمال افراد را فراهم خواهد آورد، نه آن که برای لحظاتی امواجی را در درون آن ها ایجاد کند.
هنر برای هنر یا هنر برای انسان
درباره رابطه هنر با هنرمند و مردم، دو نظر مطرح شده است:
الف- عده ای معتقدند که هنر فی نفسه مطلوب است، زیرا هنر کاشف از نبوغ هنرمند می کند و هیچ قانون و ملاکی نباید هنر را که ابراز کننده شخصیت و نبوغ هنرمند است، محدود کند. اگر برای هنر حد و مرزی قایل شویم، جلوی نبوغ هنرمند را گرفتهایم، زیرا به هنرمند ارتباطی ندارد که اثر وی چه تأثیری بر دیگران خواهد گذاشت. هم چنین، نمیتوان جلوی خلاقیت و نبوغ هنرمند را به خاطر سود و زیان دیگران گرفت.
آن چه که برای طرفداران این نظریه مطرح است، "جالب بودن" است نه حقیقت. این که یک اثر هنری جالب باشد، کافی است، خواه برای دیگران مفید باشد یا مضر. جالب بودن فی نفسه مطلوب است.
ب- عدهای نیز معتقدند که هنر نیز مانند دیگر محصولات فکری بشر، برای تنظیم و بهره برداری افراد جامعه است، لذا ضرورت دارد آن گونه آثار هنری که برای عموم مضر است، در معرض دید مردم قرار نگیرد.
طبق این نظر، هنر برای جامعه است، نه برای هنر و هنرمند. هنر باید برای انسان باشد. "هنر انسانی برای انسان" یا "هنر برای انسان در حیات معقول" مطرح است. با این بیان، صرفآ پذیرش و عدم پذیرش جامعه مطرح نیست. ممکن است جامعه ای یک اثر هنری را بپذیرد و جامعه دیگر آن را نپذیرد. ملاک نباید جامعه باشد، بلکه باید رشد و کمال انسان باشد و بس. اگر درون هنرمند تصفیه نشده باشد، اثر هنری وی ممکن است برای جان انسان ها نه تنها مفید نباشد، بلکه مضر هم باشد.
هر هنرمندی مطابق با دریافتهای ذهنی و تمایلات درونی خود، به خلق یک اثر هنری میپردازد. به طور مثال: اگر از توماس هابس خواسته میشد که به خلق یک اثر هنری درباره انسان بپردازد، بدون شک دیدگاه بدبینانه وی نسبت به انسان، در آن اثر نمودار میشد.
علت این موضوع، به ارزش فراهنری انسانها و اهمیت روان آدمی برمیگردد. اگرچه اشعار بعضی از شاعران مثل ابوالعلاء معری، رباعیات منسوب به عمر خیام و بعضی از آثار صادق هدایت از نظر ادبی بسیار جالبند، اما جالبتر از این آثار، جانهای آدمیان است که پس از خواندن این آثار به اضطراب میافتند و تدریجآ به پوچی میرسند. بر عکس، اثر هنری مولانا جلال الدین، تا کنون توانسته جان هزاران آدمی را از پوچ گرایی تا جاذبه پیشگاه ربوبی پیش ببرد.
بنابر این، تا مسأله تعلیم و تربیت نتواند مغزها را تصفیه نموده و آن ها را با واقعیات آشنا بسازد، "هنر فقط برای هنر" اگر چه باز کردن میدان برای به فعلیت رسیدن نبوغ هاست، ولی چون به فعلیت رسیدن نبوغ ممکن است از مغزهایی پر از برداشت ها و اصول پیش ساخته و غیرمنطقی به جریان بیفتد، لذا این عقیده به طور مطلق قابل دفاع نیست.
هنر باید برای انسان در حیات معقول باشد، نه هنر برای انسان. هر شخصی - به ویژه سیاستمداران - انسان را بر مبنای دریافتهای ذهنی خود تفسیر میکنند و از همین جاست که با دیدگاهها و تفسیرهای مختلف روبه رو میشویم.
هنر انسانی برای انسان، به معنای سانسور هنر نیست، بلکه به معنای حمایت از حیات معقول انسانهاست.
در بررسی آثار هنری نباید تنها به قالب و صورت آن توجه داشت، بلکه باید محتوا را نیز در نظر گرفت. البته در هنر اصیل "صورت، محتوا، قالب، جالبیت و حقیقت" در یک نظام واحد وجود دارند.
اگر صورت اثر هنری زیبا باشد، ولی محتوای آن فاسد باشد، قابل پذیرش نخواهد بود. به طور مثال، اگر یک فرد فیلمساز، فیلمی زیبا در نفی آزادی و اختیار انسانها بسازد و ماهرانه اثبات کند که آزادی درونی وجود ندارد و فقط حاکمیت و سلطه قوانین بیرونی و درونی وجود دارد، آیا این اثر هنری مطلوب است یا نه؟
امروزه در غرب، هنر را برای ایجاد تنوع در زندگی انسانها و جلب شگفتی آن ها میخواهند، نه برای رشد و کمال آنها در مسیر حیات معقول. آثار مبتذل هنری که در آنها مسائل جنسی به نمایش گذارده شده، آیا در جهت انسان هاست یا سقوط آنها؟
هنر پیرو، هنر پیشرو.
... هنر مانند دیگر پدیده های مرتبط با انسان، بر دونوع تقسیم می شود: پیرو و پیشرو.
هنر پیرو، هنری است که تابع خواستهها و تمایلات افراد جامعه است و هنرمند نیز دنباله رو آرمان ها و خواسته های مردم است. هنر پیرو دارای ویژگیهای زیر است:
1-هنرمند پیرو چون تابع مردم است، ملاک کار خود را خواسته های مردم قرار می دهد.
2-در هنر پیرو، هنرمند کاری به آن چه که شایسته و بایسته است، ندارد و سعی می کند تا با انتخاب های شخصی خود، آن چه را که برای مردم جالب به نظر می رسد، عرضه کند. چنین هنری فرسوده خواهد شد و قطعآ نامی از آن در تاریخ باقی نخواهد ماند.
3-چون هنر پیرو کاری با هدف های اعلای حیات ندارد، لذا نمی تواند عامل حقیقی وحدت حیات انسانها تلقی شود.
4-چون هنرمند پیرو تابع واقعیات موجود در جامعه خویش است و فقط آن ها را منعکس می کند، لذا از اندیشه های پویا و والا برخوردار نیست. هنر پیشرو برخلاف هنر پیرو، تابع جامعه نیست. البته وی بریده از زمان و محیط خود هم نیست، بلکه به تصفیه واقعیات جاری می پردازد تا حقایق ناب را استخراج کند و آنها را در مجرای حیات معقول مورد بهره برداری قرار دهد. هنرمند پیشرو از "آن چه هست" به نفع "آن چه باید بشود" سود می جوید. این هنر، جلوه گاه هنر متعهد است. در این نوع هنر، هنرمند به تصفیه اوهام و پندارهای موجود در جامعه می پردازد.
هنرمند پیشرو در تلاش است تا با عرضه اثر هنری خود، افراد جامعه را در مسیر حیات معقول قرار دهد. در هنر پیشرو، هنرمند - که هنر را برای انسان در مسیر حیات معقول می خواهد - در ابتدا جهان هستی را مانند یک اثر هنری پرمحتوا و هدف دار تلقی می کند که زیباست و عامل تحرک به سوی گردیدن های تکاملی می باشد.
نوگـرایی در هنر:
روح انسان به نوگرایی گرایش دارد و نوگرایی نیز به خودی خود دارای ارزش است. نوگرایی از آن جهت دارای ارزش است که ریشه در مطلوبیت جدی آزادی مغز و روان انسانی در ارتباطات چهارگانه (ارتباط با خدا، با خود، با جهان و با دیگران) دارد. اگر آزادی در ارتباطات چهارگانه به حد رشد برسد، ابتهاج ذاتی و نهایی روح انسان در حیات معقول به وجود خواهد آمد. همان گونه که میخکوب شدن در گذشته قابل پذیرش نیست، بی توجهی به واقعیات اصیل به بهانه نوخواهی و نوگرایی نیز مورد پذیرش نیست. این که روح انسان طالب نوگرایی و نوخواهی است، مربوط به علل زیر می باشد:
الف - برطرف کردن ملالت و یکنواختی در جریان زندگی،
ب - احتمال یا یقین به وصول به واقعیات لذت بخش جدیدتر که عامل سرور و نشاط انسان است.
ج - انسان با نوگرایی می تواند "من" خود را در عرصه پهناور زندگی یا جهان هستی گسترش دهد.
د - آدمی احساس می کند که با نوگرایی می تواند از استناد اندیشه و معلومات خود به دیگران - یعنی تقلید - رها شود. آن نوگرایی در هنر اصالت دارد که مغز و روان انسانی را در ارتباط با خود، با خدا، با دیگران و با جهان آزاد سازد و موجبات ابتهاج ذاتی روح را فراهم آورد.
هنرمندان و ویژگیهای آنها:
هنرمندان را میتوان به سه دسته تقسیم کرد:
الف – علاقهمندان و عاشقان فعالیتهای هنری که تا حدودی قدرت درک یک اثر هنری را دارند. این گروه هر چند نمیتوانند به تحلیلهای دقیق پیرامون یک اثر هنری بپردازند، اما به جهت برخورداری از ذوق سلیم، میتوانند قضاوتهای صحیح پیرامون یک اثر هنری داشته باشند.
ب - هنرمندان حرفهای که به خاطر برخورداری از مهارت و هوش و استعداد به هنر اشتغال دارند. گروهی از هنرمندان حرفه ای فقط ابداعات و خلاقیتهای محدود دارند و گروهی دیگر دارای منش هنری نیز می باشند. این گروه به خاطر برخورداری از شم هنری، میتوانند نوآوریهایی در عرصه هنر داشته باشند.
ج - هنرمندان سازنده و پیشرو که از فعالیتهای مغزی و روانی بسیار قوی در عرصه برخوردارند. این افراد دارای ویژگیهایی از قبیل نبوغ و خلاقیت، حسن انتخاب، معلومات لازم و کافی، دقت و ظرافت در برقرار کردن ارتباط مناسب با آن اثر هنری که می خواهند خلق کنند، قدرت رهایی از اصول تثبیت شده که مانع نوآوری است و آزادی پس از رهایی از اصول تثبیت شده که موجب خلاقیت میشود هستند هنرمند پیشرو کسی است که استعدادهای نهفته درونی خود را به فعلیت رسانده است.
برای رشد و شکوفایی استعدادها و ایجاد خلاقیت در افراد باید به چند نکته توجه داشت:
الف- هنرجویان را باید چنان پرورش داد که هنر برای حیات معقول برای آن ها مطرح باشد، نه هنر فقط برای لذت و زیباجویی.
ب- در هنرجویان باید اعتماد به نفس را به وجود آورد و آن ها را امیدوار ساخت که با صبر و حوصله و سعی و تلاش، می توان در مسیر رشد و کمال قرار گرفت.
ج- مربیان نیز باید هم صبر و بردباری داشته باشند و هم نسبت به شاگردان خود محبت بورزند. د- هنرجویان را باید با این مهم آشنا ساخت که به دنیای درون خود و عظمت آن توجه داشته باشند و در مسیری که پیش می روند، به کاری که انجام می دهند، اهمیت قایل شوند نه اظهارنظرهای دیگران.
ه - اجتماع سالم نیز عامل مهمی در تحریک و رشد استعدادهاست. جامعهای که سالم و شایسته نباشد، سد راه بهره برداری هنرمند از نیروهای نهفته درونی اوست.
و - هنرجو را باید از تقلید دور نگاه داشت بدان جهت که گرایش به تقلید در افراد شدید است و به سادگی نمی توان هنرجو را از تقلید بازداشت، لذا مربی در این زمینه رسالت سنگینی را برعهده دارد.
ز- هنرجو را باید به گونه ای تربیت نمود خودش که برای اصل کار هنری ارزش قایل شود، نه تشویق و آفرین گویی های دیگران، زیرا انسان به طور طبیعی پاداش گرفتن را دوست دارد و اگر هنرمند به پاداش توجه داشته باشد، اثری را عرضه خواهد کرد که مورد خوشایند مردم باشد، خواه آن اثر اصیل باشد یا نباشد.